باز در صفحه تقویم زمان، مهر و آبان بوی پاییز گرفت
باز در خلوت این کوچه سرد، چشم پاییز نم باران گرفت
یاد آن روز که اندوه خزان، در تب کودکی ام پنهان بود
کوچه با دامن برگ می رقصید، در نگاهش عطش باران بود
باز در صفحه تقویم زمان، نوبت سوگ زمستان رسید
باز این ابر درآمیخته به باد، با نوای برفش از راه رسید
یاد آن شب که در آن بارش برف، ارغوان تا دم صبح می رقصید
باغچه با سوسن و یاس نجوا داشت، نسترن از ته دل می خندید
باز در صفحه تقویم زمان، مهر و آبان بوی پاییز گرفت
باز این کوچه ماتم زده را، حسرت بارش باران گرفت
کاش میشد در هوای کودکی، گاهی از رخوت پاییزی گذشت
زندگی را به فراموشی سپرد، در طنین خیس بارانی شب